- ۰ نظر
- ۲۶ آذر ۹۶ ، ۲۳:۴۶
امیرالمومنین علی(ع) فرمودند:
گروهی، منکر را با دستوزبانوقلبانکار میکنند،آنان تمامی حضرت های نیکو را در خود گرد آورده اند. گروهی دیگر، منکر را با زبان و قلب انکار کرده، اما دستبهکاری نمیبرند، پس چنین کسی دو خصلت از خصلتهای نیکو را گرفته و دیگری را تباه کرده است.
و بعضی منکر را تنها با قلب انکار کرده، و با دست و زبان خویش اقدامی ندارند، پس دو خصلت از سه خصلت را که شریفتر است، تباه ساخته و یک خصلت را بهدست آوردهاند.
و بعضی دیگر منکر را با زبان و قلب و دست رها ساختهاند که چنین کسانی از آنان، مرده ای میان زندگان است.
و تمام کارهای نیکو و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهی از منکر، چونان قطرهای بر دریای مواج و پهناور است، و همانا امر به معروف و نهی از منکر نه اجلی را نزدیک می کنند، و نه از مقدار روزی می کاهند، و از همه اینها برتر سخن حق در پیشروی حاکمی ظالم است.
نهج البلاغه حکمت ۳۷۴
( اخلاقی، اجتماعی، سیاسی)
هیچکس به هیچ مرحله ای از معنویت نرسید
مگر در حرم مطهر امام حسین(ع)
و یا در توسل به آن حضرت.
علامه طباطبایی(ره)
چرا پیامبر و ائمه تعداد همسرانشان زیاد بوده.حتی میگویند تعداد زنان امام حسن علیه السلام بیش از صدتا بوده است؟
در آغاز بیان چند نکته ضروری است:
1_پیامبر تا شن پنجاه یا پنجاهسه سالگی،غیر از خدیجه همسر دیگری نگزید
🗣گفت: راستی جبهه چطور بود؟*
گفتم : تا منظورت چه باشد .
گفت: مثل حالا رقابت بود؟
گفتم : آری.
گفت : در چی؟
گفتم :در خواندن نماز شب.
گفت: حسادت بود؟
گفتم: آری.
گفت: در چی؟
گفتم: در توفیق شهادت.
گفت: جرزنی بود؟
گفتم: آری.
گفت: برا چی؟
گفتم: برای شرڪت در عملیات .
گفت: بخور بخور بود؟
گفتم: آری .
گفت: چی میخوردید؟
گفتم: تیر و ترڪش
گفت: پنهان ڪاری بود ؟
گفتم: آری .
گفت: در چی ؟
گفتم: نصف شب واڪس زدن ڪفش بچه ها .
گفت: دعوا سر پست هم بود؟
گفتم: آری .
گفت: چه پستی؟؟
گفتم: پست نگهبانی سنگر ڪمین .
گفت: آوازم می خوندید؟ 🎙
گفتم: آری .
گفت: چه آوازی؟
گفتم:شبهای جمعه دعای ڪمیل .
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ 🌫
گفتم: آری .
گفت: صنعتی یا سنتی؟؟
گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب
گفت: استخر هم می رفتید؟
گفتم: آری ...
گفت: ڪجا؟
گفتم: اروند، ڪانال ماهی ، مجنون .
گفت: سونا خشڪ هم داشتید ؟
گفتم: آری .
گفت: ڪجا؟
گفتم:تابستون سنگرهای ڪمین ،شلمچه، فڪه ،طلائیه.
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟
گفتم: آری
گفت: ڪی براتون برمی داشت؟
گفتم: تڪ تیرانداز دشمن با تیر قناصه .
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟
گفتم: آری
خندید و گفت: با چی؟
گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان
سڪوت ڪرد و چیزی نگفت!!!