دلسپرده

کاسه صبر موجود است ...شیکّ و نشکن

دلسپرده

کاسه صبر موجود است ...شیکّ و نشکن

دلسپرده

کسی که بی قرار شود و عاشق خدا شود خدا برای خودش انتخاب می کند و پر...

کلمات کلیدی

۵ مطلب با موضوع «عبرت‌های تاربخ» ثبت شده است


♨️در تاریخ آمده است ، به رسم قدیم روزی شاه عباس کبیر در اصفهان به خدمت عالم زمانه " شیخ بهائی" رسید. پس از سلام واحوالپرسی از شیخ پرسید: « در برخورد با افراد اجتماع  " اصالت ذاتی" آنها بهتر است یا "تربیت خانوادگی" شان ؟  


   شیخ گفت : هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است، ولی به نظر من " اصالت " ارجح است.شاه برخلاف او گفت: شک نکنید که "تربیت" مهم تر است! بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچیک نتوانستندیکدیگر را قانع کنند. بناچار، شاه برای اثبات حقانیت خود، او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش رابه کرسی نشاند.


فردای آن روز هنگام غروب، شیخ به کاخ رسید. بعد از تشریفات اولیه،وقت شام فرارسید. سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ وبرقی نبود، مهمانخانه سخت تاریک بود در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او، چهارگربه شمع به دست حاضر شدند وآنجا را روشن کردند!درهنگام ِ شام ، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت: دیدی گفتم "تربیت" از "اصالت" مهم تر است! مااین گربه های نا اهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه ی اهمیت " تربیت " است.


شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند!! شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود، گفت: این چه حرفیست؟ فردا مثل امروز وامروز هم مثل دیروز!!! کار آنها اکتسابی است که با تربیت و ممارست وتمرین زیاد انجام می شود.


ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند. لذا شیخ، فکورانه به خانه رفت.او وقتی از کاخ برگشت بیدرنگ دست به کار شد. چهار جوراب برداشت و چهار موش  بخت برگشته در آن نهاد.


فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت. تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان ! شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تأکیدی برصحّت حرفهایش می دید، زیر لب برای شیخ رجز میخواند  که در این زمان، شیخ موشها را رها کرد. هنگامه ای به پا شد یک گربه به شرق، دیگری به غرب، آن یکی، شمال واین یکی،جنوب! واین بار شیخ دستی برپشت شاه زد و گفت: شهریارا! یادت باشد اصالت  گربه، موش گرفتن است گرچه "تربیت" هم بسیار مهم است ولی" اصالت " مهم تر!


یادت باشد با "تربیت" میتوان گربه را  رام  و آرام کرد ولی هرگاه گربه موش را دید، به اصل و ”اصالت" خود بر می گردد و شیر نا اهل و نا آرام و درنده می شود.  


  • دلسپرده


♨️ساوثرد، کنسول امریکا در ایران می‌نویسد: «مردم محتضری بودند که در طول جاده بـه خاک افتاده بودند. زیر آفتاب سوزان، مگس‌ها چشم‌های شیشه مانند و به‌طور غیرطبیعی بـزرگ آن‌ها را می‌خوردند و از آن‌جا کـه تـوانی برای بلعیدن یا حرکت نداشتند، برگ درختان و علف‌ها از دهانشان بیرون زده بود».


🔺داناهو، خبرنگار جنگی و افسر اطلاعات انگلیس می‌نویسد: «اجساد چروکیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده‌اند. در میان انگشتان خشکیده آنـان، هم‌چنان مشتی علف که از کنار جاده کنده‌اند و یا ریشه‌هایی که از مزارع درآورده‌اند به چشم می‌خورد؛ با این علف‌ها می‌خواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنه‌ای با چشمان گـود افـتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک می‌شد می‌خزید و درحالی‌که نای حرف زدن نداشت، با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می‌کرد…»


🔺آدم‌خواری از زور گرسنگی تـا آنـ‌جا رواج پیدا می‌کند که تعداد زیادی از آن‌ها را اعدام می‌کنند. آدم‌رباها عموماً زنان بودند و ربوده شده‌ها، کودکان.


نانوایی‌ها ناچار بودند آرد را با خاک اره مخلوط کنند و باز هم با بهای گزاف، بـه مـردم نمی‌رسید.


🔺کالدول و ساوثرد در شگفت‌اند که چرا از همسایگان شرقی و غربی ایران، هند و بین النهرین که غله و آذوقه فراوان داشتند، چیزی وارد نمی‌شود؟ و حتی بدتر از این، چرا در شرایط قحطی کشور، انگلیس اقدام بـه خـرید هـمان اندک آذوقهٔ موجود در بازار بـرای سـربازانش مـی‌کند و با این کار، هم بازار ایران را از آذوقه تهی می‌سازد و هم باعث گرانی بیش از پیش می‌شود. درحالی‌که می‌توانست از هند که مستعمره‌اش بـود، آذوقـه وارد کـند.


نویسنده در فصل پنجم به تفصیل به این مـاجرا و چـرایی آن می‌پردازد. اگرچه دولت در ظاهر می‌خواهد قحطی را  کنترل کند، اما عملاً توانایی این کار را ندارد. در برخی شهرها، بزرگان گرد هم مـی‌آیند و تـا حـدودی به یاری قحطی‌زدگان می‌شتابند. اما باز هم قحطی ادامه مـی‌یابد تا بهار ۱۹۱۹ که بر اثر برداشت خوب غله، قیمت‌ها هم کمی کاهش یافته و اوضاع بهتر می‌شود.


  • دلسپرده



برآورد می‌شود که در قحطی بزرگ ۱۲۹۶–۱۲۹۸ هجری شمسی (۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ میلادی) چیزی بین ۸ تا ۱۰ میلیون نفر در ایران فوت شده باشند. محققان مجموعه‌ای از قحطی، مالاریا، آنفلوآنزا، و اعتیاد فراگیر به تریاک را علت این مرگ و میر بزرگ می‌دانند.


برخی از محققان از جمله محمدقلی مجد، بر این باور هستند که تا ۴۰ درصد جمعیت ایران در این زمان، فوت شده‌اند. آنچه در پی می‌آید بیانگر برداشت این محقق از این مسئله تاریخی در کتاب قحطی بزرگ است:


با وجود اعلام بی‌طرفی ایران در جنگ جـهانی اول، کـشورهای درگـیر این بی‌طرفی را نادیده گرفته و خاک کشورمان را مـحل تـاخت و تازشان کردند. روسیه و انگلیس خاک کشور را میان خودشان تقسیم کردند و با انقلاب ۱۹۱۷ روسـیه، تقریباً تـسلط انگلیس بر سراسر خاک ایران کامل شد.


ایران زمانی به بزرگ‌ترین فاجعهٔ خود دچار آمد که تمام خـاک ایـران و کشورهای هم‌جوارش در شرق و غرب، علاوه بر خلیج فارس در اشغال نظامی انگلستان بـود. از هـمان آغـاز، انگسلتان دست به تبلیغات ماهرانه‌ای زد تا مسئولیت و تقصیر فاجعهٔ قحطی ایران متوجه روس‌ها و عثمانی‌ها کـند. امـا ، ترک‌ها و روس‌ها پیش از بروز قحطی، ایران را ترک کرده‌بودند .


ظاهراً مؤسسات خیریهٔ امـریکایی در آن دوران، بـیشترین تلاش‌ها را برای یاری قحطی‌زدگان داشتند، تلاش‌هایی که انگلیسی‌ها جلوی آن را گرفتند و اجازهٔ ورود مواد غذایی بـه خـاک کشورمان را ندادند.


قحطی در این زمان در همه ایران شایع شده بود: علاوه بر تهران، گزارشاتی از قحطی کـاشان، اصفهان، قم، مشهد، جلفای آذربایجان، اردبیل، آستارا، کردستان، همدان، کرمانشاه، انزلی، قزوین، سلطان‌آباد، قصر شیرین، تبریز ارومیه، ساوجبلاغ، شیراز، رشت، و فیروز آباد وجود دارند.


وضعیت به گونه‌ای بود که به توصیف کالدول، وزیر مختار آمریکا در ایران «متکدیان چند برابر شده و صدها تن از آن‌ها در خیابان‌ها به شـکلی اسـفبار می‌گریند و گدایی می‌کنند…». فشار گرسنگی به حدی است که «مردم علف، سگ، مردار حیوانات، و حتی انسان را می‌خورند»



  • دلسپرده



🔰شکست رضا شاه از بویراحمد در جنگ تنگ تامرادی


👈طاهری عنوان می کند: بنابراین رضا شاه جنگ “تنگ تامرادی” را در سال ۱۳۰۹ بر علیه عشایر بویراحمد پایه ریزی کرد تا این ایل جنگجو را تضعیف کند.


در آن سال “کی لهراسب باتولی” و “میر غلام شاه قاسمی” عشایر زادگان دلیر و آزادی خواه بویراحمدی که هنوز نیز گمنام مانده اند، شکست سنگینی را بر ارتش مسلح رضا شاه تحمیل کردند.


🔺“کی لهراسب” به همراه یارانش در جنگ “تنگ تامرادی” قشون دولتی را به فرماندهی سرلشکر “شیبانی” شکست داد و خواب را برچشم رضاشاه حرام کرد تاجایی که شاه، سرلشکرشیبانی را به دلیل این شکست برکنار و سپس در یک دادگاه نظامی که ریاست آن را سپهبد”امیر احمدی” بر عهده داشت، محاکمه و به خلع درجه و دو سال زندان محکوم می کند.


🔺شیبانی: میرغضب شرکت نفت انگلیس بودیم


شاید بتوان پشت پرده این جنگ را از زبان سرلشکر شیبانی که رضا شاه را مسبب اصلی به قتل رسیدن عده زیادی بی گناه در جنگ تامرادی می داند، بهتر بشناسیم آنجا که به یکی از افسرانش می گوید: “دیدی این سواد کوهی نابکار (رضا شاه) چطور مارا فریب داد؟ اینهمه سرباز بی گناه کشته شدند، آنهمه مردان دلیر بویراحمدی به گور رفتند برای اینکه کمپانی نفت، چند شاهی بیشتر به سهامداران خود پرداخت کند. ما فقط آلت دست مظلمه بودیم علیه ملت خودمان برای مساعدت به کمپانی نفت آن هم به قیمت خون جوانان معصوم این ملت، یعنی همانهایی که حقا مالک واقعی این ثروت هستند.


وی در ادامه می گوید: این نامردها ما را در حد یک میرغضب شرکت نفت سقوط دادند، من فکر می کنم که اگر ایران مستقیما به دست یک دولت استعماری اداره می شد ممکن نبود چنین جنایت هولناکی صورت بگیرد. بیچاره ملت ایران که از این ماجرا خبر ندارند وشاید هم هرگز خبر دار نشوند، من تا مدتی به اظهارات بویراحمدی ها مشکوک بودم اما دیگر کوچکترین شکی در صحت اظهاراتشان ندارم، از زمانی که از وجدان کار اطلاع پیدا کردم، دیگر خود را قادر نمی بینم در این سرزمین بمانم و به چشم افراد این ملت که فرزندانشان را برای حفظ منافع ناچیز شرکت نفت به کشتن دادم نگاه کنم.”

/محمد فصیحی اردکانی/





  • دلسپرده




🔰با کشف نفت در منطقه گچساران که مراتع قشلاقی عشایر بویراحمد به شمار می رفت، چالش بین دولت و عشایر در این استان وارد مرحله جدیدی شد.


منطقه نفت خیز گچساران در کهگیلویه و بویراحمد طی سالهای ۱۳۰۲ و ۱۳۰۳هجری شمسی مورد مطالعه قرار گرفت و در سال ۱۳۱۰ عملیات حفاری برای چندمین بار انجام شد و بر این اساس پای انگلیسی ها به این منطقه نیز باز شد. همین مسئله باعث شد که انگلیسی ها و دولت رضا شاه عشایر را مانعی بر سر راه خود در غارت نفت ببینند.


یک مورخ و پژوهشگر تاریخ عشایر می گوید: حفاظت از منافع دولت انگلیس در غارت نفت جنوب کشور، پشت پرده اصلی تمام جنگهای رضاشاه با عشایر جنوب بود.


عطا طاهری بویراحمدی می افزاید: پس از کشف نفت در ایران و تیزتر شدن دندان طمع استعمار پیر، دولت انگلیس عشایر را مانعی برای رسیدن به خواسته های استعماری خود می دید و بنابراین دولت دست نشانده رضاشاه برای راضی نگه داشتن اربابان انگلیسی خود در چپاول نفت جنوب کشور، دستور یکجانشینی و خلع سلاح عشایر را صادر کرد.


وی تصریح می کند: آنها می خواستند هر قدرتی که منافع تجاری دولت انگلیس را تهدید می کند، از بین ببرند و بر این اساس شاه، برخی سران ایلات جنوب را به دستور انگلیسی ها کشت و یا خلع سلاح و تخته قاپو و آزار و اذیت کرد. این اقدامات همه برای غارت نفت جنوب بود و به دستور انگلیسی ها انجام می گرفت.


/محمد فصیحی اردکانی /




  • دلسپرده