- ۰ نظر
- ۰۳ دی ۹۶ ، ۰۶:۵۹
امام خمینی(ره) می فرمایند : خدای متعال میداند که من نسبت به آخوندهای_فاسد آنقدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترمتر است از آخوند فاسد…
آنقدر صدمهای که اسلام از یک آخوند فاسد میخورد از محمدرضا نمی خورد. در روایات هست که آخوند فاسد و ملای فاسد در جهنم از بوی تعفنش اهل جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفن بعضی از آخوندهای فاسد، دنیا در عذاب است. ما طرفداری از عمامه نمیکنیم. ما طرفداری از اسلام میکنیم. این اسلام پیش شما باشد معظم هستید. پیش هرکس باشد معظم است.
صحیفه امام(ره) ؛ جلد ۱۰ ؛ صفحات ۲۷۹و۲۸۰
راه رسیدن به خدا دوست داشتن آدمهاست...
اگرچه نتوانی کاری برای آنها انجام دهی...
همین که دلسوز دیگران باشی...
به خدا مقرب میشوی ...
و خدا به تو مهربان ...
شهد_شیرین
شین_مثل_شهید
⭕️خاطره از شهید مدافع حرم کریم_پرهیزگار
✍چند روز قبل سالگرد شهیدنظری اومد پیشم گفت میخوام کمک کنم.
گفتم: پس من برنامه داخل حسینیه را ردیف میکنم. شما سر خاک شهید یکم فضاسازی کن.
لیست گرفتیم وسایل تحویل گرفت
و مقداری زیادی هم روی باربند ماشین خودش گذاشته بود و انتقال داد.
غروب بهش زنگ زدم گفتم: جهرم که نیستی پس بیا یه جایی واست ردیف کنم یا بیا منزل خودم.
با حالت جدی گفت: من پیش علی هستم.
گفتم: کودوم علی؟
گفت: علی نظری.
گفتم: خب یکم شب ها سرد هست چطور میخوای اونجا بخوابی؟
گفت: من عادت دارم،اصلا اومدم به نیت همین...
اونجا درک کردم که جنس این
مرد از ما نیست و دیگه اصرارش نکردم...
📍نقل قول از همرزم شهید📍
#مدافع_حریم_اهل_بیت
#تا_ابد_مدیون_شهداییم
🔸🔸🔸🔸🔸🔸
🔹مرحوم آیتالله حائری شیرازی: میخواهی بچهات را که از هوش رفته، بیدار کنی، او را میبوسی یا نیشگون میگیری؟
چرا برای زلزله نماز آیات میخوانیم؟ زیرا زلزله آیهای است که برای بیدار شدن ما، از جانب خدای حکیم صادر شده است. زمینی که اینقدر رام و آرام است، اگر یک لحظه آرامش از او گرفته شود، چنین ویرانی بهبار میآورد. پس این نعمت و این سکون را فراموش نکن!
🔹زلزله مثل سیلیای است که بر صورت کسی میزنند تا خوابش نبرد. دنیا یخبندان غفلت است، در یخبندان، اگر بخوابی، یخ میزنی، لابد دیدهاید که کسانی که در برف راه گم میکنند بهصورت هم سیلی میزنند تا مبادا خوابشان ببرد، زلزله یک سیلی است که بر صورت جامعه نواخته میشود تا در یخبندان غفلت دنیا، جامعه خوابش نبرد.
🔹شما میگویید «من غفلت میکنم، به بقیه سیلی میزنند؟» از نظر آن کسی که مربّی همه انسانهاست، همهی ما از یک پیکریم. بنی آدم را اعضای یک پیکر میداند، از این جهت، به یکجا میزند تا جای دیگر درد بگیرد. وقتی بچّهات را تنبیه میکنی، یا اینکه با دستش خطا کرده به کف پایش میزنی، با زبانش بد گفته، اما پشت دستش را میزنی، چون زبان و دست، اعضای یک پیکرند... .
#داستان_کوتاه_امشب
شب سردی بود...
پیرزن بیرون میوهفروشى زُل زده بود به مردمى که میوه مىخریدند. شاگرد میوهفروش، تُند تُند پاکتهاى میوه را داخل ماشین مشترىها مىگذاشت و انعام مىگرفت.
پیرزن با خودش فکر مىکرد چه مىشد او هم مىتوانست میوه بخرد و ببرد خانه... رفت نزدیکتر... چشمش افتاد به جعبه چوبى بیرون مغازه که میوههاى خراب و گندیده داخلش بود. با خودش گفت: «چه خوبه سالمترهاشو ببرم خونه.» مىتوانست قسمتهاى خراب میوهها را جدا کند و بقیه را به بچههایش بدهد... هم اسراف نمىشد و هم بچههایش شاد مىشدند. برق خوشحالى در چشمانش دوید...
دیگر سردش نبود!
پیرزن رفت جلو، نشست پاى جعبه میوه. تا دستش را برد داخل جعبه، شاگرد میوهفروش گفت: «دست نزن ننه! بلند شو و برو دنبال کارت!» پیرزن زود بلند شد، خجالت کشید. چند تا از مشترىها نگاهش کردند. صورتش را قرص گرفت... دوباره سردش شد...
راهش را کشید و رفت.
چند قدم بیشتر دور نشده بود که خانمى صدایش زد : «مادرجان، مادرجان!» پیرزن ایستاد، برگشت و به آن زن نگاه کرد. زن لبخندى زد و به او گفت: «اینارو براى شما گرفتم.» سه تا پلاستیک دستش بود، پُر از میوه؛ موز، پرتقال و انار.
پیرزن گفت: «دستت درد نکنه، اما من مستحق نیستم.»
زن گفت: «اما من مستحقم مادر. من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به همنوع توجه کردن و دوست داشتن همه انسانها و احترام گذاشتن به همه آنها بىهیچ توقعى. اگه اینارو نگیرى، دلمو شکستى. جون بچههات بگیر.» زن منتظر جواب پیرزن نماند، میوهها را داد دست پیرزن و سریع دور شد... پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن را نگاه مىکرد. قطره اشکى که در چشمش جمع شده بود، غلتید روى صورتش. دوباره گرمش شده بود... با صدایى لرزان گفت: «پیرشى ننه، پیرشى!... خیر ببینى...» هیچ ورزشى براى قلب، بهتر از خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست...
#شهد_شیرین
#شین_مثل_شهید
⭕️ شهیدی که بدون خواندن نماز بر پیکر او به خاک سپرده شد❗️
شهید سرافراز مجتبی صادقی (جهرم) در حالی که فقط پانزده سال از بهار زندگیش گذشته بود در تابستان سال ۱۳۶۶ خودش را سپر گلوله مستقیم تانک کرد .
و از جسد او تنها قطعه ای از استخوان سر او از منطقه ماووت عراق توسط یکی از همرزم هایش برگشت.
و طبق گفته حضرت آیت الله آیت اللهی در آن زمان به علت نبود قلب در سینه،بدون خواندن نماز بر پیکر مطهر این شهید جسدش مهمان خاک شد.
قسمتی از #وصیت_نامه شهید:
خجالت میکشم در برابر امام حسین (ع) بایستم
و بدنم را سالم ببینم.
#تا_ابد_مدیون_شهداییم
#شهید_مجتبی_صادقی
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸